جایگاه خانواده و شرایط ازدواج و طلاق در ایران
خانواده در ایران و جوامع سنتی نظیر آن ، وظایف و کارکردهای متعددی داشته و یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی بشمار می رود. خانواده کوچکترین واحد اقتصادی جامعه است ، در روستاها کوچکترین واحد تولیدی و در شهرها کوچکترین واحد مصرف. با این همه در شهرها نیز غالباً پدر یا پسر بزرگ تأمین کننده معاش کل اعضای خانواده اند. در نتیجه ، وابستگی اقتصادی زن به مرد یکی از پایه های اصلی تقسیم کاری است که در خانواده های ایرانی به چشم می خورد. این تقسیم جنسی کار بر پایه کار خانگی زن و کار اجتماعی مرد استوار است. مرد رئیس ، نان آور و سرپرست خانواده است و زن وظیفه انجام کار خانگی ، تولید مثل ، رفع نیازهای جنسی و تأمین آسایش روحی مرد و مراقبت از کودکان را بر عهده دارد. چنین موقعیتی به مرد قدرت بی چون و چرایی می دهد. حتی زنانی که به کار اشتغال دارند به میزان زیادی از این نابرابری اقتصادی رنج می برند. بسیاری از مشاغل اجتماعی ساده و کم درآمد به زنان و مشاغل عالی به مردان سپرده می شود. بسیاری از زنان کار نیمه وقت داشته و یا حتی در ازای کار برابر ، دستمزدی کمتر از مردان دریافت می کنند. با حاکمیت جمهوری اسلامی نیز از میزان اشتغال زنان بشدت کاسته شد و تنها در طی یک دهه ( 1986-1976 ) به نصف رسید. بعبارت دیگر ، زنان شاغل که در سال 1976 حدود 12% نیروی کار جامعه را تشکیل می دادند ، در سال 1986 به 6% از کل افراد شاغل کاهش یافتند و صدها هزار نفر نیز بیکار شدند. بدین ترتیب تقسیم جنسی و نابرابری کار چه در درون خانواده و چه در اجتماع وابستگی اقتصادی زن به مرد را به یک مسئله جدی بدل کرده که در ازدواج ها نقش برجسته ای دارد. غالباً در هنگام ازدواج ، برای دختر و پدر و مادر او موقعیت اقتصادی – اجتماعی مرد یکی از اصلی ترین معیارها بشمار می رود. برای مرد نیز زیبایی زن ، جوانی ، نجابت و خانه داری او ، عموماً اصلی ترین معیارها برای ازدواج محسوب می شود. بنابر این ، می بینیم که ازدواج در شرایطی صورت می گیرد که بر پایه آن ، زن با در اختیار قرار دادن دایمی خود امرار معاش می کند. از اینرو ازدواج نقش بسیار مهمی در زندگی ایفا می کند. هنگام طلاق نیز مسئله امرار معاش زن و فرزندانش یکی از جدی ترین مشکلات بشمار می رود. این نابرابری های اقتصادی تنها یکی از ویژگیهای عمومی ازدواج در ایران است. از طرف دیگر ، به لحاظ حقوقی ، زن و مرد در موقعیت نابرابری بسر می برند که بویژه بعد از قیام 57 شدت یافته است. از نابرابری های حقوقی در حوزه قضاوت ، شهادت ، وراثت ، اشتغال و تحصیل که بگذریم ، در زمینه زناشویی نیز این نابرابری چشمگیر است. بنابر قوانین مدنی ایران زن مسلمان ابداً حق ازدواج با مرد غیر مسلمان را ندارد و برای ازدواج با مرد غیر ایرانی نیز اجازه دولت ضروری است ، در حالیکه مرد در این زمینه دچار محدودیتی نیست. بنابر قانون مدنی ماده 1043 ازدواج دختر موکول به اجازه پدر یا جد پدرش است ، در حالیکه مرد نیازمند چنین اجازه ای نیست. بنابر قانون مدنی ماده 1117 و ماده 54 پیش نویس قانون کار اسلامی " زنان شوهردار می توانند برای انجام کارهایی که مزاحم حقوق زناشویی نباشد استخدام شوند و در صورتیکه انجام کار موجب تضییع حقوق زناشویی شوهر نباشد ، استخدام منوط به اجازه و رضایت شوهر است ".
بنابر ماده 1133 قانون مدنی مرد می تواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد ، حال آنکه زن فقط در شرایط استثنایی نظیر عقیم بودن ، دیوانگی ، علیل بودن مرد و یا وکالت داشتن از جانب شوهر و جلب رضایت او می تواند درخواست طلاق بنماید. در قوانین مدنی دوره گذشته ( نظام پهلوی ) با تصویب قانون حمایت خانواده ، حقوق بلامنازع مردان در حوزه چند همسری ، طلاق و حضانت ( سرپرستی ) کودکان محدود شده بود. برای مثال تشخیص صلاحیت حق سرپرستی کودکان به دادگاه سپرده شده بود. اجازه طلاق به رای دادگاه موکول شده و زنان نیز شروط بهتری برای درخواست طلاق یافته و اجازه همسر دوم مرد به جلب رضایت زن اول موکول گشته بود. بعد از قیام بهمن 57 با برچیده شدن قوانین حمایت خانواده و غیر شرعی اعلام شدن آنها ، دادگاه مدنی خاص جای قوانین گذشته را گرفت و قوانین گذشته را گرفت و قوانین فقه اسلامی تمام و کمال به اجرا درآمد. در نتیجه مجدداً بر حق چند همسری برای مرد تأکید شد. صیغه نیز نه تنها رایج شد بلکه علناً مورد تشویق قرار گرفت. حق زنان برای درخواست طلاق بشدت محدود گشت و حق سرپرستی کودکان بعد از طلاق به مردان واگذار شد. روشن است که در چنین مجموعه شرایطی نه تنها ازدواج نمی تواند کاملاً اختیاری و در موقعیتی برابر صورت پذیرد ، بلکه جدایی نیز امر ساده ای نیست و بسیاری از زنان علیرغم اختلافات چشمگبر خانوادگی ، ناگزیر از ادامه رابطه می شوند. زیرا بهای جدایی می تواند سنگین تر از ادامه رابطه باشد. در مواردی نیز که جدایی صورت می گیرد ، معمولاً زنان با گذشتن از مهریه خود که حداقل تضمین قانونی برای معاش اقتصادی بعد از جدایی است می توانند رضایت مردان را برای طلاق جلب کنند ( مهرم حلال ، جانم آزاد ) اما گذشته از نابرابریهای اقتصادی و حقوقی ، حاکمیت نیرومند اخلاق پدر سالار و سنتی ، ازدواج و طلاق را از اختیار دو فرد خارج کرده و زیر نفوذ عوامل دیگری قرار می دهد.
برای مثال ، محدودیت روابط جنسی در ایران تنها امری حقوقی نبوده بلکه به شدت متأثر از اخلاق ناموس پرستانه فرهنگ سنتی جامعه است. همچنین این واقعیت که روابط جنسی خارج از ازدواج ممنوع و به لحاظ فرهنگی بویژه برای دختران غیر قابل قبول است ، موجب آن می گردد که سن ازدواج عموماً و برای دختران به صورت ویژه ای کاهش یابد. نگرانی خانواده که مبادا " باکره ای " خود را از دست بدهد موجب فشار فزاینده ای برای ازدواج زن در جوانی است. از سوی دیگر ، غالباً زن و شوهر قبل از ازدواج ، شانس چندانی برای آشنایی با یکدیگر و تجربه مشترک نمی یابند ، تنها دائماً به دختران گوشزد می شود که باکره ای خویش را حفظ کرده و مراقب باشند تا فریب جنس مخالف را نخورند. این مجموعه باعث می شود که بسیاری از زنان ، تجربه ای منفی از شب زفاف داشته باشند ، امری که غالباً مدتها در زندگی زناشویی تأثیر گذاشته و از جمله خود را به صورت سردی و عدم تفاهم جنسی بروز داده است. بسیاری از زنان طلاق گرفته که با آنها مصاحبه کرده ام ، از شب زفاف شان بعنوان تجاوز جنسی ، عملی که از سر ناچاری و اکراه ، اقدامی آمیخته به ترس و همراه با گریه و .... نام برده اند و حتی تعدادی اجازه نداده اند تا مدتها بعد از ازدواج آمیزش جنسی کاملی صورت بگیرد. جلوه دیگری از اخلاقیات پدرسالار در جامعه ، دخالت پدران و مادران در تصمیم گیری در امر ازدواج و ادامه زندگی مشترک و ممانعت از جدایی ها است. گاهی حتی اتفاق می افتد (بویژه در روستاها) که زن و مرد بی آنکه خود تمایل جدی به رابطه یا ازدواج داشته باشند ، بخاطر اعمال نفوذ پدر و مادر خود تن به ازدواج می دهند. ای بسا مواردی که مثلاً دختر به پسری علاقمند است ، اما خانواده نظری مخالف دارد و ازدواج سر نمی گیرد. این اعمال نظر بویژه بعد از ازدواج شدت می یابد. امری که گاه خود به تشدید اختلافات خانوادگی یاری می رساند. رابطه مادر شوهر و عروس و پدر زن و داماد بویژه کمتر صمیمانه است. این دخالت غالباً از طرف خانواده شوهر صورت می گیرد و آنها علاوه بر شوهر ، خود جداگانه حق آب و گل برای ریاست و گاه امر و نهی یا نصیحت و ارشاد قائل هستند. با این همه اوج دخالت و اعمال نفوذ خانواده ها عمدتاً هنگام اختلاف ها است. بویژه خانواده زن غالباً سعی می کند از طلاق جلوگیری کند و آن را نوعی بدنامی برای دختر و خود می داند. در جامعه ایرانی طلاق نوعی تابو بشمار می رود و هنگام جدایی نگاه ها متوجه زنان می گردد. گویا خطایی از او سر زده و او سبب از هم پاشیده شدن کانون خانوادگی است. همچنین ارزش اجتماعی زنان بعد از طلاق ( بویژه اگر صاحب بچه باشند ) بشدت پایین می آید و بعنوان جنس دست دوم کمتر مردی حاضر به ازدواج مجدد با آنها می شود. مگر آنکه مرد نیز دارای کمبودهایی باشد که نوعی هم ترازی ایجاد گردد. خانواده دختر نیز غالباً از اینکه دختر طلاق گرفته شان به خانه پدر و مادر بر می گردد ف احساس شرمساری می نمایند. در چنین شرایطی ، ادامه یک رابطه الزاماً نشانه سلامت آن نیست ، بلکه نشانه اهمیت عواملی سوای عشق است که ویژه زنان را ناچار از ادامه روابط خانوادگی برغم اختلافات شدید می کند.
پرفسور بیکر جامعه شناس و اقتصاددان آمریکایی که برنده جایزه نوبل نیز شد ، اعتقاد دارد که افراد بطور عمومی به منظور افزایش مصالح و منافع خود و در پاسخگویی به این مصالح عمل می کنند ، یا گرایش به آن دارند که راه حلی انتخاب کنند که منافع شان را تا حد ممکن تأمین نماید. این ( انتخاب عقلانی Rational Choice ) در حوزه زناشویی بدان معنی است که فرد در پی آن است که با ازدواج شرایط زندگی خود را بهبود بخشد. هر گاه فرد به این ارزیابی برسد که طلاق و جدایی مصالح بهتری در برداشته ، قطعاً به این کار دست خواهد زد. او تأکید می کند که ادامه یک رابطه الزاماً نشانه بهتر بودن آن از زندگی قبلی نیست. ای بسا فرد ابتدا چنین قصد و باوری داشته ، اما بعد از ازدواج و طی رابطه به اطلاعات ، شناخت و تجربیات نوینی دست می یازد و در می یابد که ادامه رابطه به زیانش می باشد. اما برای آنکه جدا شود ف باید به این نتیجه برسد که بهای تداوم رابطه سنگین تر از بهای جدایی است. بسیاری از مواقع اتفاق که فرد ( بویژه زن در شرایط جامعه ایرانی ) برغم نارضایتی از رابطه از طرح و تقاضای طلاق خودداری می کند. زیرا برای بسیاری از زنان ایرانی پیامد و بهای اقتصادی ، اجتماعی و روانی طلاق به مراتب سنگین تر از ادامه رابطه است. در چنین حالتی فرد ترجیح می دهد به رابطه خود ، علیرغم نارضایتی و بی تمایلی ، ادامه دهد. مگر آنکه ادامه زندگی چنان ناهنجار باشد که فرد حاضر به تحمل تمام پیامدهای ناشی از جدایی باشد و در صورت چنین محاسبه ای زن جدا می شود. به زبان دیگر ، خصلت اجباری خانواده در جامعه ایران ، دوام بیشتری به آن داده و جدایی را مشکل کرده است. منظور از خصلت اجباری خانواده در یک جامعه سنتی نظیر ایران چیست ؟ خانواده در واقع نهادی است که صرفاً بر پایه عشق ، بلکه بر کارکرد و وظایف متعدد آن بنا شده امری که آن را به یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی بدل ساخته است. خانواده پدر سالار در ایران استحکام خود را از وظایف چندگانه اش بدست می آورد. یگانه نهاد تولید مثل ، کوچکترین واحد اقتصادی جامعه ، اصلی ترین نهاد مشروع برای پاسخگویی به نیاز جنسی ، اصلی ترین نهاد حقوقی حفظ مالکیت و انتقال ارث و همچنین مهمترین نهادی است که وظیفه پرورش اجتماعی کودک را برعهده دارد. از سوی دیگر خانواده در این جامعه دستگاه ایدئولوژیک نیرومندی است که اخلاق جمعی و ناهنجاریهای اجتماعی را به افراد یاد داده و آنها را مشروع می کند. اجازه بدهید ادعای کم و بیش تحریک آمیزی را مطرح سازم : معمولاً گفته می شود استبداد در جوامعی نظیر ایران ریشه در دولت سیاسی مستبد یا در بهترین حالت ریشه در ساخت تولید آسیایی دارد که استبداد سیاسی را به یکی از اجزاء ضروری این جوامع ( در گذشته ) بدل ساخته است. یا اینکه وجود دیکتاتوری در جوامع جهان سوم پاسدار منافع سرمایه جهانی و طبقه حاکم در این جوامع است. بی آنکه نقش این عوامل را نادیده بگیریم ، باید بپرسیم چگونه ساخت استبدادی در این جوامع مشروعیت می یابد و در بافت فرهنگی جامعه ریشه می دواند ؟ به گمان من نظام استبدادی در جامعه ایران پدیده ای صرفاً سیاسی نیست که از بالا به پایین – از دولت به جامعه – استقرار یافته باشد ، بلکه استبداد مجموعه ای از روابط و فرهنگ آمرانه و اتوریته گر است که در کل جامعه ریشه داشته و از پایین به بالا نیز باز تولید می گردد. در واقع خانواده در جامعه ای نظیر ایران نهادی استبدادی بوده و چگونگی توزیع قدرت در آن ، چگونگی قدرت در جامعه را به گرایش عمومی منعکس می کند. در خانواده پدر سالار ، سلسله مراتب و رابطه تابع – حاکم ، بصورت نیرومندی وجود دارد که در راس آن پدر قرار دارد. پدر بر مادر ، هر دو آنها بر کودکان ، فرزند بزرگ بر فرزند کوچک و برادر بر خواهر فرمان می راند و قادر به اعمال اراده و زور است. در این رابطه تبعیت و امر شنوی تشویق می شود و سرپیچی ، استقلال و خودرایی ، نکوهش و تنبیه. کودک حرف شنو به عنوان با تربیت و نمونه معرفی می شود و کودکی که بر خواست خود پا بفشارد ، به عنوان گستاخ ، بی چشم و رو ، بی تربیت معرفی شده و با امر و نهی و کتک خوردن فرا می گیرد که باید حرف شنو باشد. کودکی که از همان ابتدا اهمیت تابعیت را یاد می گیرد ، سپس در مدرسه از طریق مبصر ، معلم ، ناظم و رئیس مدرسه اهمیت نظم و انضباط را می آموزد. رسانه های عمومی ، مذهب و دیگر ایدئولوژیک دولت نیز دائماً اهمیت نظم و تبعیت را به فرد یادآور می شوند و در دوران خدمت وظیفه عمومی نیز شخص به خشن ترین شکل ممکن تحقیر و خرد شده و در می یابد که تبعیت و نظم و پیروی از آن از هر کاری مهمتر است. در این شرایط ، فرد قبل از آنکه وارد بازار کار شود و به عنوان یک انسان مستقل زندگی کند ، روابط تابعیت و آمریت را به خوبی یاد گرفته و قابلیت مناسبی برای پذیرش استبداد می یابد. در واقع فرهنگ استبدادی بدین ترتیب درونی شده و فرد در می یابد که یا باید آمر باشد و یا مامور. همچنین وجود نهادهای طولانی مدت استبدادی که فرد به اعتبار قرار گرفتن در آن هویت یافته و خارج از آن جایی ندارد ، باعث می شود که بسیاری خود را تا زمانی که تشکیل خانواده نداده اند ، کامل ندانند و اطلاق عناوینی نظیر دختر یا پسر. تشکیل خانواده در چنین شرایطی بیشتر یک وظیفه بشمار می رود که انبوه ملاحظات غیر فردی به ویژه برای زن در آن نقش دارد. خصلت استبدادی خانواده پدر سالار و درجه بالای استحکام آن ،( به زعم امیل دور کیم جلوه ای از همبستگی و سلطه اخلاق و وجدان جمعی نیرومند است ) نه فقط ازدواج را به یکی از مهمترین وقایع زندگی فرد بدل می سازد ، بلکه گریز از آن را بلحاظ روانی دشوار می کند. برای دختری که هنوز زندگی فردی را تجربه نکرده و یک راست از خانه پدر به خانه شوهر روانه شده ، طلاق کابوسی است وحشتناک و هراس انگیز که در پی آن او به نا امنی کشیده می شود. وابستگی روانی به خانواده و دنباله روی از شوهر ، در موارد بسیاری موجب پذیرفتن روابط نابرابر قدرت و تن دادن به زندگی زناشویی می گردد که ای بسا زن از آن راضی نیست. بدین ترتیب ، پایین بودن میزان طلاق به خودی خود مثبت نبوده و الزاماً از سلامتی روابط خانوادگی خبر نمی دهد.
عشق و تفاهم بر بستر چنین شرایطی به سختی شکل می گیرد و دستکم به ندرت به عنوان عامل اصلی حفظ پیوندها بشمار می رود. طبیعتاً حدت و شدت این نابرابری و میزان اختیاری و اجباری بودن آن برحسب ویژگی های فرد ف موقعیت روستایی یا شهری خانواده ، مذهب یا غیر مذهبی بودن ، سنتی یا غیر سنتی بودن ، پایگاه طبقاتی فرد ( فقیر یا مرفه ) و عوامل مشابه دیگر ، متغیر است سئوالی که باقی می ماند این است که نقش دین اسلام چه نقشی در این نا برابری ها داشته و دارد و مواضع آنان درباره طلاق چیست ؟ و این مجموعه بلحاظ آماری چه تأثیری بر گرایش ازدواج و طلاق در ایران دارد ؟
یکشنبه ۵ اسفندماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۵:۵۷ | نظرخواهی (0) | دنبالک (0)
آیا زنان صلحجو تر از مردان هستند ؟ زنان در سياست و صحنهي روابط بين المللی
انتخابات ميان دورهاي كنگره و سناي آمريكا، علاوه بر شكست جمهوريخواهان داراي پيامهاي ديگري نيز بود كه با بررسي آنها ميتوان به نكات جالبي پي برد.
از جمله اين نكات انتخاب و ورود اولين نمايندهي مسلمان به كنگره بود كه در نوع خود جالب بود. نكتهي جالب ديگري كه در اين دوره به وقوع پيوست، انتخاب نانسي پلوسي، رهبر دموكراتها به عنوان رييس كنگره بود كه توجه خيلي از جريانها را به خود جلب كرد. در واقع با انتخاب نانسي پلوسي، براي اولين بار يك زن موفق شد به رياست كنگرهي آمريكا برسد. همين موضوع به همراه تاثير گذاري و حضور فعال هيلاري كلينتون در سنا، موجب شد تا نظريهي تمايل ( دورخيز) زنان براي تصاحب قدرت سياسي جهان بيشتر از قبل مطرح شود.
بر اساس اين نظريه گروهي از فمينيستها (فمينيستهاي پست مدرن) معتقدند با افزايش تحصيلات و آگاهي زنان و تمايل آنها به نقشپذيري و حضور گسترده در جامعه، تا سال 2050 زنان در صحنهي روابط بين الملل قدرت را به دست خواهند گرفت. اين گروه معتقدند با توجه به اينكه در طول تاريخ مردها در رأس كار بودهاند، سياست نيز تحت تاثير روحيات مردانه نوشته شده است و خشونت، جنگ، فقر، تبعيض، نابرابري و... به دليل همين روحيات مردانه شكل گرفته است.
فمينيستهاي پستمدرن معتقدند با توجه به روحيات و شخصيت لطيف زنانه، با سپردن قدرت به زنان، صلح، توسعه و رشد جوامع جايگزين جنگ، فقر و امور ناپسندي ميشود كه ثمره و نتيجهي ديدگاههاي مردانه است.
شواهد موجود در سطح جهان نيزحكايت از اين امر دارد كه حضور زنان در سياست به تدريج پررنگتر خواهد شد و تحولات جديدي در حال وقوع است. انتخاب مركل در آلمان، تيموشنكو در اوكراين، ميشل باچلت در شيلي، مارگارت بكت و تسيپي ليوني به عنوان وزراي خارجهي انگلستان و اسراييل، حضور و مشاركت زنان كشورهاي حاشيهي خليج فارس در انتخابات، رقابت رايس و هيلاري كلينتون براي انتخابات رياست جمهوري 2008 آمريكا و توجه همزمان هر دو حزب جمهوريخواه و دموكرات جهت معرفي زنان ـ براي اولين بارـ و يا حتي افزايش احتمال به قدرت رسيدن زنان در اسپانيا و يا سگولن رويال در فرانسه نمونههاي خوبي براي نشان دادن اين تغييرات هستند.
مهمترين ويژگي كه فمينيستها براي حضور خود در سياست بر آن تاكيد ميكنند، حفظ صلح و توسعه است. فمينيستها معتقدند ريشهي جنگها حس برتري جويي است و تا زماني كه امپراطوريها، قدرتها و ملتهايي وجود داشته باشند كه بيرحمانه آماده نابودي ديگرانند، ديگران نيز بايد خود را براي جنگ مسلح كنند.
ظاهراً تجربهي تاريخي نيز نشان ميدهد كه زنان صلحجو تر از مردان هستند و احتمالاً شركت زنان در جريانات سياسي ميتواند استفاده از زور و اجبار را در عرصههاي بينالمللي محدود كند. ولي آيا واقع امر نيز اينگونه است؟
انجمن مادران مفقودالاثر گواتمالا (GAM)، ائتلاف مادران شوروي كه فرزندانشان در افغانستان و چچن مشغول جنگ بودند، همچنين نقش گستردهي سيندي شيهان در سازماندهي اعتراضات گستردهي مادران سربازان آمريكايي به حضور نظامي آمريكا در عراق، نمونههايي از نقش زنان در تاثيرگذاري بر ميزان خشونت اعمال شده توسط حكومته هستند كه از ديدهها پنهان مانده است.
با اينحال به رغم كليه نكاتي كه در مورد نقش زنان در حفظ صلح ذكر شد، اين سوال مطرح است كه آيا زنان پس از به قدرت رسيدن نيز همچنان ويژگيهاي صلح دوستي خود را حفظ خواهند كرد يا ذات خشن سياست، آنها را نيز تحت تاثير خود قرار ميدهد.
اگرچه با بررسي تجاربي كه از حضور زنان در عرصه روابط بينالملل به دست آمده به نتايج متناقضي ميرسيم، ولي ذهنيت تاريخي افكار عمومي در سطح جهان، معمولاً در دورهي حكومت زنان كمتر شاهد اقدامات خشونت آميز بودهاند. هرچند در طول تاريخ زناني هم بودهاند كه در توسل به زور همپاي مردان عمل كردهاند.
همين موضوع موجب شده تا برخي از كارشناسان روابط بينالملل معتقدند اين تغيير موضع ارتباط چنداني با تغيير جنسيت در سطح رهبران آمريكا ندارد و بيشتر به منافع ملي اين كشور مربوط ميشود.
از ديدگاه رئاليستي نيز بهرغم حضور فيزيكي آمريكا در عراق، سياستهاي واشنگتن در اين كشور با شكست سختي مواجه شده است و تلفات سنگين نظاميان آمريكايي و عدم موفقيت در كاهش خشونتها در اين كشور، رهبران كاخ سفيد را با بحراني كمسابقه مواجه كرده است.
بر اساس اين ديدگاه نوع جنسيت رهبران آمريكا تأثير چنداني در اين استراتژي ندارد و حتي جرج بوش و يا هر مرد ديگري نيز با مشاهدهي اين بحران راهي جز تجديد نظر در سياستهاي خشن، پيش روي خود نميبيند.
در مجموع با مطالعهي اين دو ديدگاه به نظر ميرسد هرچند نقش آفريني زنان در موقعيتهاي سياسي تا حدودي در تعديل شدن روحيهي خشن ادبيات سياسي امروز جهان موثر است، اما موضوع منافع ملي، مسألهي مهمي است كه در جهتگيري سياست يك كشور نقش اساسي دارد و شايد رقابت كشورهاي مختلف جهت به حداكثر رساندن اين منافع است كه فضاي خشني را از صحنهي روابط بينالملل به نمايش ميگذارد.
با در نظر گرفتن اين شرايط شايد بتوان گفت در اصل انتقال پستهاي سياسي از زنان به مردان تاثير چنداني در جهتگيري و نوع رويكرد سياسي رهبران جهان نخواهد داشت و يا حداقل در شرايط فعلي اين امكان كمتر وجود دارد
به نقل از : سيد عبدالمجيد زواري magidzawari@yahoo.com
حضور زنان در سياست و صحنهي روابط بين المللی
انتخابات ميان دورهاي كنگره و سناي آمريكا، علاوه بر شكست جمهوريخواهان داراي پيامهاي ديگري نيز بود كه با بررسي آنها ميتوان به نكات جالبي پي برد.
از جمله اين نكات انتخاب و ورود اولين نمايندهي مسلمان به كنگره بود كه در نوع خود جالب بود. نكتهي جالب ديگري كه در اين دوره به وقوع پيوست، انتخاب نانسي پلوسي، رهبر دموكراتها به عنوان رييس كنگره بود كه توجه خيلي از جريانها را به خود جلب كرد. در واقع با انتخاب نانسي پلوسي، براي اولين بار يك زن موفق شد به رياست كنگرهي آمريكا برسد. همين موضوع به همراه تاثير گذاري و حضور فعال هيلاري كلينتون در سنا، موجب شد تا نظريهي تمايل ( دورخيز) زنان براي تصاحب قدرت سياسي جهان بيشتر از قبل مطرح شود.
بر اساس اين نظريه گروهي از فمينيستها (فمينيستهاي پست مدرن) معتقدند با افزايش تحصيلات و آگاهي زنان و تمايل آنها به نقشپذيري و حضور گسترده در جامعه، تا سال 2050 زنان در صحنهي روابط بين الملل قدرت را به دست خواهند گرفت. اين گروه معتقدند با توجه به اينكه در طول تاريخ مردها در رأس كار بودهاند، سياست نيز تحت تاثير روحيات مردانه نوشته شده است و خشونت، جنگ، فقر، تبعيض، نابرابري و... به دليل همين روحيات مردانه شكل گرفته است.
فمينيستهاي پستمدرن معتقدند با توجه به روحيات و شخصيت لطيف زنانه، با سپردن قدرت به زنان، صلح، توسعه و رشد جوامع جايگزين جنگ، فقر و امور ناپسندي ميشود كه ثمره و نتيجهي ديدگاههاي مردانه است.
شواهد موجود در سطح جهان نيزحكايت از اين امر دارد كه حضور زنان در سياست به تدريج پررنگتر خواهد شد و تحولات جديدي در حال وقوع است. انتخاب مركل در آلمان، تيموشنكو در اوكراين، ميشل باچلت در شيلي، مارگارت بكت و تسيپي ليوني به عنوان وزراي خارجهي انگلستان و اسراييل، حضور و مشاركت زنان كشورهاي حاشيهي خليج فارس در انتخابات، رقابت رايس و هيلاري كلينتون براي انتخابات رياست جمهوري 2008 آمريكا و توجه همزمان هر دو حزب جمهوريخواه و دموكرات جهت معرفي زنان ـ براي اولين بارـ و يا حتي افزايش احتمال به قدرت رسيدن زنان در اسپانيا و يا سگولن رويال در فرانسه نمونههاي خوبي براي نشان دادن اين تغييرات هستند.
مهمترين ويژگي كه فمينيستها براي حضور خود در سياست بر آن تاكيد ميكنند، حفظ صلح و توسعه است. فمينيستها معتقدند ريشهي جنگها حس برتري جويي است و تا زماني كه امپراطوريها، قدرتها و ملتهايي وجود داشته باشند كه بيرحمانه آماده نابودي ديگرانند، ديگران نيز بايد خود را براي جنگ مسلح كنند.
ظاهراً تجربهي تاريخي نيز نشان ميدهد كه زنان صلحجو تر از مردان هستند و احتمالاً شركت زنان در جريانات سياسي ميتواند استفاده از زور و اجبار را در عرصههاي بينالمللي محدود كند. ولي آيا واقع امر نيز اينگونه است؟
انجمن مادران مفقودالاثر گواتمالا (GAM)، ائتلاف مادران شوروي كه فرزندانشان در افغانستان و چچن مشغول جنگ بودند، همچنين نقش گستردهي سيندي شيهان در سازماندهي اعتراضات گستردهي مادران سربازان آمريكايي به حضور نظامي آمريكا در عراق، نمونههايي از نقش زنان در تاثيرگذاري بر ميزان خشونت اعمال شده توسط حكومته هستند كه از ديدهها پنهان مانده است.
با اينحال به رغم كليه نكاتي كه در مورد نقش زنان در حفظ صلح ذكر شد، اين سوال مطرح است كه آيا زنان پس از به قدرت رسيدن نيز همچنان ويژگيهاي صلح دوستي خود را حفظ خواهند كرد يا ذات خشن سياست، آنها را نيز تحت تاثير خود قرار ميدهد.
اگرچه با بررسي تجاربي كه از حضور زنان در عرصه روابط بينالملل به دست آمده به نتايج متناقضي ميرسيم، ولي ذهنيت تاريخي افكار عمومي در سطح جهان، معمولاً در دورهي حكومت زنان كمتر شاهد اقدامات خشونت آميز بودهاند. هرچند در طول تاريخ زناني هم بودهاند كه در توسل به زور همپاي مردان عمل كردهاند.
همين موضوع موجب شده تا برخي از كارشناسان روابط بينالملل معتقدند اين تغيير موضع ارتباط چنداني با تغيير جنسيت در سطح رهبران آمريكا ندارد و بيشتر به منافع ملي اين كشور مربوط ميشود.
از ديدگاه رئاليستي نيز بهرغم حضور فيزيكي آمريكا در عراق، سياستهاي واشنگتن در اين كشور با شكست سختي مواجه شده است و تلفات سنگين نظاميان آمريكايي و عدم موفقيت در كاهش خشونتها در اين كشور، رهبران كاخ سفيد را با بحراني كمسابقه مواجه كرده است.
بر اساس اين ديدگاه نوع جنسيت رهبران آمريكا تأثير چنداني در اين استراتژي ندارد و حتي جرج بوش و يا هر مرد ديگري نيز با مشاهدهي اين بحران راهي جز تجديد نظر در سياستهاي خشن، پيش روي خود نميبيند.
در مجموع با مطالعهي اين دو ديدگاه به نظر ميرسد هرچند نقش آفريني زنان در موقعيتهاي سياسي تا حدودي در تعديل شدن روحيهي خشن ادبيات سياسي امروز جهان موثر است، اما موضوع منافع ملي، مسألهي مهمي است كه در جهتگيري سياست يك كشور نقش اساسي دارد و شايد رقابت كشورهاي مختلف جهت به حداكثر رساندن اين منافع است كه فضاي خشني را از صحنهي روابط بينالملل به نمايش ميگذارد.
با در نظر گرفتن اين شرايط شايد بتوان گفت در اصل انتقال پستهاي سياسي از زنان به مردان تاثير چنداني در جهتگيري و نوع رويكرد سياسي رهبران جهان نخواهد داشت و يا حداقل در شرايط فعلي اين امكان كمتر وجود دارد
به نقل از : سيد عبدالمجيد زواري magidzawari@yahoo.com
حضور زنان در سياست و صحنهي روابط بين المللی
آیا زنان صلحجو تر از مردان هستند ؟
انتخابات ميان دورهاي كنگره و سناي آمريكا، علاوه بر شكست جمهوريخواهان داراي پيامهاي ديگري نيز بود كه با بررسي آنها ميتوان به نكات جالبي پي برد.
از جمله اين نكات انتخاب و ورود اولين نمايندهي مسلمان به كنگره بود كه در نوع خود جالب بود. نكتهي جالب ديگري كه در اين دوره به وقوع پيوست، انتخاب نانسي پلوسي، رهبر دموكراتها به عنوان رييس كنگره بود كه توجه خيلي از جريانها را به خود جلب كرد. در واقع با انتخاب نانسي پلوسي، براي اولين بار يك زن موفق شد به رياست كنگرهي آمريكا برسد. همين موضوع به همراه تاثير گذاري و حضور فعال هيلاري كلينتون در سنا، موجب شد تا نظريهي تمايل ( دورخيز) زنان براي تصاحب قدرت سياسي جهان بيشتر از قبل مطرح شود.
بر اساس اين نظريه گروهي از فمينيستها (فمينيستهاي پست مدرن) معتقدند با افزايش تحصيلات و آگاهي زنان و تمايل آنها به نقشپذيري و حضور گسترده در جامعه، تا سال 2050 زنان در صحنهي روابط بين الملل قدرت را به دست خواهند گرفت. اين گروه معتقدند با توجه به اينكه در طول تاريخ مردها در رأس كار بودهاند، سياست نيز تحت تاثير روحيات مردانه نوشته شده است و خشونت، جنگ، فقر، تبعيض، نابرابري و... به دليل همين روحيات مردانه شكل گرفته است.
فمينيستهاي پستمدرن معتقدند با توجه به روحيات و شخصيت لطيف زنانه، با سپردن قدرت به زنان، صلح، توسعه و رشد جوامع جايگزين جنگ، فقر و امور ناپسندي ميشود كه ثمره و نتيجهي ديدگاههاي مردانه است.
شواهد موجود در سطح جهان نيزحكايت از اين امر دارد كه حضور زنان در سياست به تدريج پررنگتر خواهد شد و تحولات جديدي در حال وقوع است. انتخاب مركل در آلمان، تيموشنكو در اوكراين، ميشل باچلت در شيلي، مارگارت بكت و تسيپي ليوني به عنوان وزراي خارجهي انگلستان و اسراييل، حضور و مشاركت زنان كشورهاي حاشيهي خليج فارس در انتخابات، رقابت رايس و هيلاري كلينتون براي انتخابات رياست جمهوري 2008 آمريكا و توجه همزمان هر دو حزب جمهوريخواه و دموكرات جهت معرفي زنان ـ براي اولين بارـ و يا حتي افزايش احتمال به قدرت رسيدن زنان در اسپانيا و يا سگولن رويال در فرانسه نمونههاي خوبي براي نشان دادن اين تغييرات هستند.
مهمترين ويژگي كه فمينيستها براي حضور خود در سياست بر آن تاكيد ميكنند، حفظ صلح و توسعه است. فمينيستها معتقدند ريشهي جنگها حس برتري جويي است و تا زماني كه امپراطوريها، قدرتها و ملتهايي وجود داشته باشند كه بيرحمانه آماده نابودي ديگرانند، ديگران نيز بايد خود را براي جنگ مسلح كنند.
ظاهراً تجربهي تاريخي نيز نشان ميدهد كه زنان صلحجو تر از مردان هستند و احتمالاً شركت زنان در جريانات سياسي ميتواند استفاده از زور و اجبار را در عرصههاي بينالمللي محدود كند. ولي آيا واقع امر نيز اينگونه است؟
انجمن مادران مفقودالاثر گواتمالا (GAM)، ائتلاف مادران شوروي كه فرزندانشان در افغانستان و چچن مشغول جنگ بودند، همچنين نقش گستردهي سيندي شيهان در سازماندهي اعتراضات گستردهي مادران سربازان آمريكايي به حضور نظامي آمريكا در عراق، نمونههايي از نقش زنان در تاثيرگذاري بر ميزان خشونت اعمال شده توسط حكومته هستند كه از ديدهها پنهان مانده است.
با اينحال به رغم كليه نكاتي كه در مورد نقش زنان در حفظ صلح ذكر شد، اين سوال مطرح است كه آيا زنان پس از به قدرت رسيدن نيز همچنان ويژگيهاي صلح دوستي خود را حفظ خواهند كرد يا ذات خشن سياست، آنها را نيز تحت تاثير خود قرار ميدهد.
اگرچه با بررسي تجاربي كه از حضور زنان در عرصه روابط بينالملل به دست آمده به نتايج متناقضي ميرسيم، ولي ذهنيت تاريخي افكار عمومي در سطح جهان، معمولاً در دورهي حكومت زنان كمتر شاهد اقدامات خشونت آميز بودهاند. هرچند در طول تاريخ زناني هم بودهاند كه در توسل به زور همپاي مردان عمل كردهاند.
همين موضوع موجب شده تا برخي از كارشناسان روابط بينالملل معتقدند اين تغيير موضع ارتباط چنداني با تغيير جنسيت در سطح رهبران آمريكا ندارد و بيشتر به منافع ملي اين كشور مربوط ميشود.
از ديدگاه رئاليستي نيز بهرغم حضور فيزيكي آمريكا در عراق، سياستهاي واشنگتن در اين كشور با شكست سختي مواجه شده است و تلفات سنگين نظاميان آمريكايي و عدم موفقيت در كاهش خشونتها در اين كشور، رهبران كاخ سفيد را با بحراني كمسابقه مواجه كرده است.
بر اساس اين ديدگاه نوع جنسيت رهبران آمريكا تأثير چنداني در اين استراتژي ندارد و حتي جرج بوش و يا هر مرد ديگري نيز با مشاهدهي اين بحران راهي جز تجديد نظر در سياستهاي خشن، پيش روي خود نميبيند.
در مجموع با مطالعهي اين دو ديدگاه به نظر ميرسد هرچند نقش آفريني زنان در موقعيتهاي سياسي تا حدودي در تعديل شدن روحيهي خشن ادبيات سياسي امروز جهان موثر است، اما موضوع منافع ملي، مسألهي مهمي است كه در جهتگيري سياست يك كشور نقش اساسي دارد و شايد رقابت كشورهاي مختلف جهت به حداكثر رساندن اين منافع است كه فضاي خشني را از صحنهي روابط بينالملل به نمايش ميگذارد.
با در نظر گرفتن اين شرايط شايد بتوان گفت در اصل انتقال پستهاي سياسي از زنان به مردان تاثير چنداني در جهتگيري و نوع رويكرد سياسي رهبران جهان نخواهد داشت و يا حداقل در شرايط فعلي اين امكان كمتر وجود دارد
به نقل از : سيد عبدالمجيد زواري magidzawari@yahoo.com
چهارشنبه ۲۱ شهریورماه ۱۳۸۶ ساعت ۰۸:۲۷ | نظرخواهی (0) | دنبالک (0)
تست 2 براي خانم بيگدلي
خانم بيگدلي مي بيني كه درست است
22222222222
من اشكالي نمي بينم
ادامه "تست 2 براي خانم بيگدلي"
دوشنبه ۱۱ تیرماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۳۰ | نظرخواهی (0) | دنبالک (0)
تست براي خانم بيگدلي
خانم بيگدلي مي بيني كه درست است
من اشكالي نمي بينم
دوشنبه ۱۱ تیرماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۳۰ | نظرخواهی (0) | دنبالک (0)
شبکه جهانی وب و اطلاعات پزشکی
ظهور شبکه جهانی وب، افقهای جدیدی را برای پزشکان، محققان علوم پزشکی و دیگر استفاده کنندگان به منظور دسترسی سریع و کارآمد به اطلاعات پزشکی نمایان ساخته است. قابلیتهای فرامتنی وچند رسانه ای وب و نیز فراگیرشدن آن محیطی پویا را برای دسترسی به اطلاعات پزشکی از مجلات الکترونیکی، پایگاههای اطلاعاتی و پروانه های ثبت اختراع گرفته تا تصاویر، اطلسها، منابع مرجع و خبری بوجود آورده است.
هم اینک حجم بسیارزیادی از خدمات ومنابع اطلاعاتی پزشکی به طور رایگان از طریق شبکه جهانی وب قابل دسترس می باشند و در بسیاری از موارد پزشکان و متخصصان علوم پزشکی می توانند از آنها برای تشخیص و درمان بیماریها و آگاهی از یافته های تحقیقاتی وعلمی استفاده نمایند
مجلات الکترونیکی، پایگاههای اطلاعاتی، فهرست کتابخانه ها، منابع مرجع، سایتهای تخصصی پزشکی، گفتگوهای تخصصی، فهرستهای پستی، گروههای مباحثه وخبری ، سایت مراکز تحقیقاتی و دانشگاههای پزشکی، تصاویر و اطلسهای پزشکی، کنفرانسها و دوره های آموزشی مستمر از جمله مهمترین خدمات و منابع اطلاعاتی پزشکی به شمار می آیند.
دوشنبه ۱۱ تیرماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۱۵ | نظرخواهی (0) | دنبالک (0)
زن در ادبیات ایران باستان
ادب کهن فارسی، یکی از غنیترین ادبیات جهان است، چه در گسترهی حماسه که شاهنامهی فردوسی نمونهی برجستهی آن است، چه در عرصهی قصههای عاشقانه و عامیانه که هزار و یک شب با اصل هند و ایرانی خود نمونهی بارزی از آن هستند و چه در گسترهی منظومههای عاشقانه که شاعران سخنپروری چون گرگانی، نظامی، جامی و دیگران داستانهای کهن را به نظم درآوردهاند. داستانهای عاشقانهای که زنان در آنان نقش فعال دارند و شخصیت و موقعیت این زنان نشانی از نگاه زمانهی باستان به زن در خطهی ایران میباشد.
هنگامیکه گوته در "دیوان غربی ـ شرقی" خود از هفت شاعر بزرگ جهان نام میبرد و هر هفت شاعر ایرانیاند، نشان از تأثیر ژرف ادب فارسی بر این بزرگترین شاعر کلاسیک آلمان دارد. با این تفاوت که گوته در آن زمان زیباترین منظومهی عاشقانهی فارسی یعنی "ویس و رامین" و نیز رباعیات خیام را نمیشناخت. اما اینکه خود ما ایرانیان تا چه اندازه به بررسی و نقد این آثار پرداختهایم، جای دریغی بیش نیست.
تاریخ ادبیات فارسی کولهباریست که متأسفانه در کولهی اهل قلم نیز چندان یافت نمیشود. پس چگونه میتوان غنا و ژرفنای این ادب را بهیاری جست، هنگامی که شناختی از آن در دست نیست. اگر به بررسیهای سطحیای چون نگاه ناسیونالیستی سعیدی سیرجانی بنگریم، که چگونه با چوبِ عربِ بیفرهنگ خط بطلانی بر شخصیت لیلا میزند و شیرین را به خاطر ایرانیبودنش بر عرش اعلاء مینشاند و یا فقدان بررسیهای علمی در این زمینهها، درمییابیم که غنای این آثار را آنگونه که باید درنیافتهایم.
از آنجا که من ادبیات معاصر فارسی را ادامهی ادبیات کهن میدانم و پرداخت به ادب کهن را به هماناندازه ضروری که به ادب معاصر، در این گفتار به نمونههای گونهگونی از شخصیتهای زنان در ادبیات کهن فارسی میپردازم. برای آنکه سخن به درازا نکشد، من تنها به معرفی نمونههایی از این زنان بسنده میکنم و از پرداختن به زنانی چون منیژه، سودابه، شیرین، گردآفرید، کتایون و دیگرانی که هر یک ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارایند، میگذرم و در این گفتار به شخصیتهای ویس، لیلا، رودابه و سیندخت و همچنین گردیه میپردازم.
داستان عاشقانهی "ویس و رامین"
"ویس و رامین" داستانی بسیار کهن است که پژوهشگران زمان آن را دورهی اشکانیان تخمین زدهاند.
شاه ایران به نام مؤبد در جشنی بهاره از شهروی زیبا خواستگاری میکند. شهرو اما خود را در خزان زندگی میبیند و با این بهانه خواستگاری شاه را رد میکند. شاه از او دختری میخواهد، اما شهرو تنها پسرانی دارد. شاه از او میخواهد که اگر زمانی صاحب دختری شد، دختر را به ازدواج او درآورد و شهرو که فکر نمیکرد، دوباره کودکی باردار شود، با شاه پیمان میبندد و از قضا ویس را باردار میشود. این پیمان اما تا روز ازدواج ویس با برادرش ویرو به فراموشی سپرده میشود. روز ازدواج فرستادهای از سوی مؤبد به گوران میآید و پیمان شهرو را به او یادآور میشود و از او میخواهد که دخترش را برای شاه بفرستد. ویس بر سر مادر فریاد میکشد که وی چگونه دختر متولد نشدهاش را به عقد شاه درآورده و به فرستاده میگوید که وی اکنون شوهر دارد و مؤبد پیر و احمق است و همسر جوانی نباید بجوید.
در آن شب اما ویس دشتان میشود و با ویرو همبستر نمیشود. از سوی دیگر مؤبد به شاهان دیگر از پیمانشکنی شهرو مینویسد و سپاه جمع میکند تا با جنگ زن خود را به دست آورد. هرچند که قارن پدر ویس در جنگ کشته میشود اما سپاه ویرو در جنگ پیروز میشود. پیش از آنکه سپاهیان تازهنفس که در راه بودند به جنگ بپیوندند، مؤبد کارزار را رها میکند و به سوی گوران، جایگاه ویس میراند. مؤبد متوجه میشود که ویس حاضر نیست با او برود، بنابراین برای شهرو نامهای مینویسد و از پیمانش یاد میکند و نیز هدایای بسیاری برای شهرو میفرستد. شهرو هدایا را میپذیرد و شبانه دروازهی قصر ویس را بر مؤبد میگشاید. پیش از آنکه ویرو به گوران بازگردد، مؤبد ویس را به سوی مرو میبرد. با بازگشت ویرو، شهرو وی را از تعقیب مؤبد بازمیدارد.
میان راه پردهی کالسکهی ویس به کنار میرود و رامین با دیدن ویس زیبا به او دل میبازد. دایهی ویس با شنیدن احوال ویس به مرو میرود. ویس از او میخواهد تا بوسیلهی جادویی توان جنسی مؤبد را برای یکسال از بین ببرد. دایه طلسمی میسازد و آن را کنار رودی چال میکند، تا پس از یکسال آن را بیرون آورده و توان جنسی را به مؤبد برگرداند. اما بر اثر طوفانی طلسم برای همیشه گم میشود. بنابراین ویس که دو بار ازدواج کرده است، همچنان باکره میماند.
از سوی دیگر رامین دست به دامان دایه میشود تا آشنایی رامین را با ویس فراهم کند. دایه اما خواست رامین را نمیپذیرد، تا آنکه رامین با دایه همبستر میشود و پس از همآغوشی مهر رامین بر دل دایه مینشیند و دایه پس از مدتی که در گوش ویس از رامین میگوید، سرانجام او را راضی به دیدار رامین میکند. ویس نیز به رامین دل میبازد. در ابتدا از پادافراه (مکافات) وحشت دارد اما در زمانی که مؤبد به سفر میرود، دایه دو عاشق را به هم میرساند. تصویر این همآغوشی از سوی گرگانی یکی از زیباترین صحنههای اروتیک ادبیات جهان محسوب میشود.
ز تنگی دوست را دربرگرفتن / دو تن بودند در بستر چو یک تن
اگر باران بر آن هر دو سمنبر / بباریدی نگشتی سینهشان تر (ص129)
مؤبد تهدید میکند که ویس را کور میکند، اما ویس به تندی به همسر پاسخ میدهد که مرا از پادافراه نترسان و هر چه میخواهی با من بکن، اما من تا زندهام دل از رامین برنمیدارم.
وگر تیغ تو از من جان ستاند / مرا این نام جاویدان بماند
که جان بسپرد ویس از بهرِ رامین / به صدجان میخرم من نام چونین (ص133)
داستان طولانیتر از آن است که من در اینجا حتی خلاصهای از آن را بیان کنم. پس از کشمکشهای فراوان، فرستادن ویس به گوراب و بازگرداندن او و یا زندانی کردن ویس در قلعه و یا دور کردن رامین از مرو و حتی ازدواج کوتاهمدت رامین با گلنار، باز هم ویس و رامین به رابطهی خود ادامه میدهند. تا سرانجام با پند دایه ویس تصمیم میگیرد که در هنگام شکار و نبود مؤبد کودتا کند و رامین را جای مؤبد بر تخت بنشاند. ویس با زنان مهتران و نامداران به آتشگاه خورشید میرود و گوسفندانی قربانی کرده و به مستمندان میبخشد. اما در بازگشت ویس و رامین با چهل جنگی در لباس زنانه از آتشگاه به دژ میروند و در هنگام تاریکی با شمشیر و آتش زدن دژ مردان مؤبد را میکشند و گنج را برداشته و از مرو به سوی گیل و دیلم میگریزند. در آنجا رامین سپاهی دور خود گرد میکند و چون تمام گنج با اوست شاهان دیگر نیز به فرمان او میآیند. از سوی دیگر مؤبد تنها مانده نیز بوسیلهی گرازی کشته میشود. و رامین بر تخت شاهنشاهی مینشیند.
ویس و رامین صاحب دو فرزند میشوند و ویس در سن هشتادویک سالگی میمیرد. رامین نیز پس از مرگ ویس پادشاهی را به پسر خود میسپارد و تا روز مرگ به آتشکاه میرود. پس از سه سال که رامین نیز میمیرد، جسد او را در کنار ویس به خاک میسپارند و تن آنان در این جهان و روان آنان در مینو به یکدیگر میرسند.
تنش را هم به پیش ویس بردند / دو خاک نامور را جفت کردند
روان هردوان در هم رسیدند / به مینو جان یکدیگر بدیدند (ص 372)
میبینیم که عشق به رامین وحشت از پادافراه را در ویس از بین میبرد و در تمام داستان او برای عشق ورزیدن با رامین نهتنها دست به ترفند میزند، بلکه از جان نیز مایه میگذارد. چیزی که به این اثر چهرهای یگانه میبخشد و آن را از دیگر آثار ادبیات فارسی متفاوت میسازد، نمیگویم از ادب فارسی باستان، بلکه به کل از ادب فارسی، چراکه چنین شخصیت زنی را ما حتی در ادب معاصر نیز نداریم.
در داستان ویس و رامین ما از موزیک غمگین، آه و ناله و عشق عرفانی چیزی نمیشنویم. آنها با اشعار عاشقانه و موسیقی شادند و تصویرهای اروتیک داستان، عشقی زمینی را به تصویر میکشند. ویس زنی است که به همسرش، پادشاه، خیانت میکند و به همین خاطر از او کتک میخورد، زندانی میشود و یا به مرگ تهدید میشود. اما او به عشق پشت نمیکند تا اینکه با کودتایی همسرش را از سلطنت خلع کرده و رامین را به جای او مینشاند.
اگر به موقعیت مادر و پدر ویس بنگریم، میبینیم که تا پیش از مرگ قارن، باز هم تصمیمها با شهروست و کلاً صحبتی از قارن نیست. شهروست که با مؤبد پیمان میبندد. اوست که پیشنهاد ازدواج با ویرو را به ویس میدهد و ویس شادان این پیشنهاد را میپذیرد. و باز اوست که زمینهی ربودن ویس از سوی مؤبد را فراهم میکند و ویرو را مانع میشود تا او ویس را از چنگ مؤبد بازگرداند. شهرو قدرتمندترین فرد خاندان به نظر میرسد و ویس دختر چنین مادری است که اگر از مادرسالاری در آن خاندان نگوییم، حداقل نشانی از پدرسالاری نیز نمیبینیم. ویس شخصیت اصلی داستان است و شخصیت و اعتماد به نفس او در ادبیات فارسی یگانه است. ویس در تمام داستان فاعل است، چه در زبان تند و گزندهاش و چه در رابطهی عاشقانهاش. در این رابطه من تنها به نمونهای از سخن گرگانی بسنده میکنم.
چو کامِ دل برآمد این و آن را / فزون شد مهربانی هردوان را (ص130)
این جملهی شاعر نشانگر این است که ویس تنها کام نمیبخشد و رامین تنها کام نمیگیرد، بلکه هر دو به یکدیگر کام میبخشند و کام میگیرند. و پس از همبستری مهر هر دو به یکدیگر افزون میگردد. زبان دوسویهی جنسیای که جای آن حتی در ادبیات معاصر فارسی نیز خالیست.
دو چهرهی لیلا در اشعار جامی و نظامی
قصهی لیلا و مجنون، عشقی ممنوعه در میان دو قبیلهی دشمن است. عشقی که از همان ابتدا بیسرانجامی آن بر هر دو عاشق آشکار است. لیلا در "مثنوی هفتاورنگ" جامی در مقایسه با "کلیات نظامی گنجوی" دو چهره دارد. اگر در اشعار نظامی لیلا پاسیو تصویر شده است، جامی وی را فعال توصیف کرده است. روایت جامی حاکی از آن است که با اینکه لیلا اجازه ندارد مجنون را ببیند، اما پنهانی مجنون را ملاقات میکند. پدر لیلا پس از خبردار شدن این ملاقات، دخترش را با ترکهی خیس میزند. لیلا زیر شکنجه تنها بخاطر جدایی از مجنون فریاد میکشد و نه از درد ترکه.
نظامی مینویسد که لیلا عشقش را پنهان میکند. در خفا میگرید و جلوی دیگران لبخند میزند و تنها به سایهاش از عشقش میگوید تا نامش لکهدار نگردد. بنابراین با پدر و همسرش هیچ برخوردی نمیکند.
جامی اما افکار لیلا را به تصویر میکشد. لیلا زن را همچون پرندهای با بالهای بسته میانگارد. زنی که نمیتواند برای خود تصمیم بگیرد و به همین دلیل اگر عشق برای مرد هنر است، برای زن عیب محسوب میگردد.
لیلا برای مجنون مینویسد که مجبورش کردهاند ازدواج کند و تمام مدت تحت نظر است و نیز اینکه او نمیگذارد همسرش به او دست بزند و همسر چون تنها اجازه دارد از دور وی را بنگرد، بیمار گشته است. او آرزو میکند که همسرش بمیرد تا او بتواند مجنون را ببیند.
در اشعار جامی لیلا و مجنون سه بار پس از ازدواج لیلا یکدیگر را پنهانی ملاقات میکنند. سومین ملاقات پس از مرگ همسر لیلاست که مجنون یک شب را با لیلا به سر میبرد، بیآنکه جامی از رابطهی جنسی آن دو البته چیزی بنویسد.
لیلا پس از مرگ مجنون میمیرد و پیش از مرگ از مادرش میخواهد که وی را زیر پای مجنون مدفون کنند و چنین است که لیلا را در کنار مجنون و در گور وی به خاک میسپارند.
اگر مجموعهی فرهنگ و سنت دو قبیله را در نظر بگیریم، میبینیم که لیلا تا چه اندازه در عرصهی اندیشه، گفتار و کُنش سنتشکن بوده است. لیلایی که تنهای تنهاست. نه دایهای دارد که به او یاری رساند و نه هیچگونه امید و دست یاری در محیط بسته و تنگ جنگهای بدوی قبیلهای. در این میان مادری دارد که در نهایت تماشاگری بیش نیست. حتی مرگ همسرش هم راهی برای پیوند او با مجنون نمیگشاید. تنها مرگ است که آن دو را به یکدیگر پیوند میدهد، در وحدت اجساد و روانهایی که از جبر چنین زندگیای رها گشتهاند.
رودابه و سیندخت
زال و رودابه بیآنکه یکدیگر را ببینند، به یکدیگر دل میبازند. زال از زیبایی رودابه شنیده است و رودابه از پهلوانی، هشیاری و زیبایی و هنر زال. نخستین قدم را در آشنایی رودابه برمیدارد که ندیمههایش را برای چیدن گل به اطراف سپاه زال میفرستد و ندیمهها توجه زال را به خود جلب کرده، با او وارد سخن میشوند و برای همان شب با زال در قصر رودابه وعدهی ملاقات میگذارند. زال پنهانی وارد قصر میشود و با رودابه پیمان میبندد که یا با وی ازدواج کند و یا کفن بپوشد و رودابه نیز پیمان میبندد که تنها با وی ازدواج کند. اما این عشقی ممنوعه است که هر دو به آن آگاهند، چراکه سام، پدر زال و بویژه منوچهر پادشاه ایران مخالف این ازدواجاند. رودابه از نژاد ضحاک است و منوچهر وحشت دارد که فرزند آندو بیشتر به سوی مادر ببرد و رسم و رسوم ضحاک بار دیگر جان بگیرد و ضحاک قدرت گیرد. مهراب، پدر رودابه و شاه کابل که میترسد منوچهر کابل را به آتش بکشد، تنها راه را در کشتن رودابه و سیندخت، مادر رودابه، در ملاء عام میبیند. اما سیندخت مهراب را راضی میکند که به او این شانس را بدهد که به دیدار سام رود و با راضی کردن پدر زال، منوچهر نیز رضا دهد.
سیندخت با ندیمههایش به سیستان سفر میکند و خود را تنها به عنوان فرستادهی مهراب معرفی میکند. سام از فرستادهی زن و هدایای بسیار، شگفتزده میشود. سیندخت با سخنوریِ چیره تمام تقصیرها را بر گردن مهراب میاندازد و از سام میخواهد که خون مردم بیگناه کابل را نریزد، چراکه کابل از آن سام است. اما پیش از آنکه هویت خود را آشکار کند، از سام پیمان میگیرد که به او و خانوادهاش صدمهای نرساند. سام پیمان میبندد و سیندخت پس از آشکار کردن هویتاش، باز از او خواهش میکند که آرامش مردم کابل را برهم نزند. شگفتزده از زیبایی و ترفند سیندخت، سام با سیندخت به زندگیاش سوگند میخورد که به خانواده و شهر سیندخت صدمهای نزند.
در این داستان سیندخت نهتنها مادری مهربان، بلکه زن مدبری تصویر شده است که برای هر مشکلی چارهای میجوید. هم بانوی شبستان است و هم زنی سیاستمدار که بسیار داناست و در واقع ازدواجی که در داستان ناممکن به نظر میرسد، با تدبیر و کُنش سیندخت، باز میشود و سام باقی ماجرا را تا ازدواج زال و رودابه پی میگیرد.
گردیه، زنی پهلوان، سیاستمدار و میهنپرست
گردیه شخصیتی تاریخی است که در زمانی بسیار حساس زندگی میکند. در زمان پادشاهی خسروپرویز، پادشاه خودخواه، تنگنظر و کینهورزی که با جنگها و برخوردهای خود ایران را آنچنان تضعیف مینماید که زمینهساز سلطهی تازیان بر این کشور قدرتمند میگردد. از برخورد به پدر و فرزندانش گرفته تا داییهایی که یا به دست او کشته میشوند و یا از ترس مرگ بر او میشورند تا بهرام چوبینه، پهلوانی که با پیروزی خود در جنگ با بیگانه، به جای ستایش، از هرمزد پدر پرویز تحقیر میبیند و بر او و سپس پرویز میشورد، همه و همه دلیلی است تا ثبات ایران از بین برود. پس از او پادشاهی نمیتواند طولانیمدت پادشاهی کند، چراکه پس از چندماهی کشته میشود و تخت را به دیگرانی میسپارد که قرار است قربانی دسیسههای پس از آن شوند. البته یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی سالها حکومت میکند، اما ایران ضعیفگشته، دیگر با آن قدرت پیشینه وداع گفته است. قدرت مطلقهی پادشاهی در این زمان به معنای ثبات، نظم و قدرت کشور است. و این کشتارها نشان از آن دارد که زمان سلسلهی ساسانیان به سر رسیده است، اما از بختِ بدِ ایرانیان، سلسلهی ایرانی دیگری جایگزین این سلسلهی از هم پاشیده نمیشود، بلکه کشور گریبانگیر جنگی میگردد که ویرانههای آن در عرصههای مختلف هنوز برجاست.
برای توضیح شخصیت گردیه، من مجبورم به شرایط تاریخی این دوره نیز نگاهی گذری بیاندازم، چراکه بدون شناخت تاریخ ایندوره، کُنش گردیه برای ما که پس از هزاروپانصدسال وی را بازمینگریم، چندان قابل درک نخواهد بود.
پیش از هرچیز باید اشاره کنم که برای ارزیابی شخصیت گردیه از یادداشتهای شاهنامه، بخش چهارم، اثر استاد جلال خالقی مطلق که در حال حاضر زیر چاپ است، استفاده کردهام.
بهرام چوبینه از نژاد اشکانیان، سرداری بزرگ است که پس از تحقیر از سوی هرمزد و شورش بر علیه او، در زمان خسروپرویز نهماهی بر تخت سلطنت مینشیند، تا اینکه خسرو روم را به کمک میطلبد و با سپاه روم سلطنت از دست رفته را بازمییابد. بهرام به چین پناهنده و پس از چندسالی در آنجا کشته میشود. خواهر بهرام گردیه که از ابتدا با شورش بهرام مخالف است، در سنگر او میماند. به هنگام شورش بر علیه پادشاه، گردیه به بهرام گوشزد میکند که وی با غصب تاج و تخت نامش را لکهدار میکند و نیز به هنگام مویه بر برادر خود از رنج و خواری در سرزمین بیگانه مینالد. بهرام از پس توطئهای در چین کشته میشود و از گردیه و یلانسینه که سپاه را به او سپرده، میخواهد که در زمین دشمن نمانند، از پرویز زینهار بخواهند و او را نیز در ایران دخمه کنند، یا به زبان امروز به خاک بسپارند. گردیه سوارکاری ماهر است که در دلاوری بسان بهرام میباشد و حتی پس از مرگ بهرام جامهی رزم برادر را میپوشد و بر اسب بهرام مینشیند. پس از مرگ بهرام خاقان از گردیه خواستگاری میکند، گردیه با زبانی چرب میگوید که فعلاً سوگوار بهرام است و از او چهار ماه فرصت میطلبد. در شاهنامه گردیه تنها خواهر بهرام است، اما در منابع عربی گردیه خواهر و نیز همسر بهرام گزارش شده است. وی با رایزنان مشورت میکند و چون همگان وی را خردمندتر و بیدارتر از همه میدانند، پس تصمیم را به او میسپارند. گردیه برای پرویز نامه میفرستد. فرستادهی خاقان را میکشد، سپاه چین را شکست میدهد و با بهرامیان از چین به سوی ایران میگریزد. پرویز اما پاسخی به نامهی گردیه نمیدهد. و چون قدری ثبات پیدا کرده، داییاش را به بهانهی آنکه در قتل پدرش شرکت داشته میکشد و دایی دیگر او گستهم نیز که میداند به دست او کشته خواهد شد، با سپاهش به گردیه ملحق میشود و از کردار خسرو میگوید که حتی به داییاش هم رحم نمیکند، تا برسد به آنان. گردیه چارهای جز آن نمیبیند که به سپاه گستهم بپیوندد و حتی به همسری او درآید. از آنجا که وی با برادرش بهرام نیز مخالفت میکرد که نباید بر پرویز بشورد، طبیعتاً باید ازدواج گردیه و گستهم را از روی ناچاری و بیپاسخ ماندن نامهی وی از سوی پرویز قلمداد کرد. پرویز اما در جنگ با سپاه گستهم شکست میخورد و بنابراین از طریق برادر گردیه، گردوی که از ابتدا در سنگر پرویز بود، برای گردیه نامه میفرستد و از او میخواهد که گستهم را بکشد و به همسری او درآید. گردیه از پرویز پیمان کتبی میطلبد و پس از دریافت پیمان از وی که به وی و بهرامیان آسیبی نرساند، همسرش را میکشد. اینگونه گردیه به شبستان پرویز وارد میشود و به خواست پرویز جامهی رزم میپوشد و نشان میدهد که چگونه با چینیان جنگیده. گردیه اما تنها در شبستان پرویز نمیماند، بلکه با بزرگان و سیاستمداران دربار و سپاهیان باده مینوشد و گویا پرویز به او مقام سالار بار را داده است. اما پرویزکینهورز از ویرانی ری دست برنمیدارد و مرزبان ویرانگری را بر شهر مینشاند تا انتقام خود را از بهرام بگیرد. گردیه اما برای پرویز نمایش سوارکاریای میدهد که شگفتی وی را برمیانگیزد. پرویز که نه در زنان شبستان و نه در مردان سپاهش چنین مهارتی در سوارکاری نمیبیند، از وی میخواهد که آرزویی کند و گردیه از پرویز میخواهد که مرزبان شوم را از ری فراخواند. و سرانجام پرویز ری و مردمش را میبخشد.
برای گردیه نهتنها ری، مرکز اشکانیان و پیروان بهرام اهمیت دارند، بلکه وی ایرانپرستی است که قدرت و تمامیت کشور خود را تنها در سایهی پادشاهی قدرتمند و مشروع ممکن میبیند، هرچند که این پادشاه، پادشاه خودخواه، حسود و جاهطلبی باشد که برای بازپسگرفتن تاج و تختش با سپاه روم با سپاه ایران وارد جنگ شود و یا جامهی چلیپا بر تن کند و خود را مسیحی جلوه دهد. پادشاهی که میداند داییهایش پدرش را کور میکنند ولی به روی خود نمیآورد و یا فرزندش را زندانی میکند، تا جایی که قاتل جان او میشود. گردیه پهلوان وطنپرستی است که به خاطر وطن سر به فرمان چنین شاه منفوری مینهد، چراکه با هر شورش و جنگ داخلی و نیز زندگی در خاک بیگانه مخالف است و سرفرازی ایران را در مشروعیت پادشاهی میبیند. نقش و موقعیت پادشاهی که در زمانهی او در سرزمین او همانقدر اهمیت داشت که مهرهی شاه در بازی شطرنج زمانهی ما.
منابع:
فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، مقدمه و تصحیح و تحشیه، دکتر محمد روشن، صدای معاصر، تهران 1377
نورالدین عبدالرحمان بن احمد جامی، مثنوی هفتاورنگ، تحقیق و تصحیح اعلاخان افصحزاد و حسین احمد تربیت، مرکز مطالعات ایرانی، تهران 1378
نظامی گنجوی، کلیّات خمسه نظامی، مطابق نسخه تصحیحشده وحید دستگردی، انتشارات راد، تهران 1374
ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بکوشش جلال خالقی مطلق، نیویورک
جلال خالقی مطلق، یادداشت های شاهنامه، بخش چهارم، زیر چاپ
پنجشنبه ۱۶ فروردینماه ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۰۱ | نظرخواهی (0) | دنبالک (0)
ویژگی های استراتژی تحلیل گر Analyzers
ویژگی های استراتژی تحلیل گر Analyzers
1- در زمینه عوامل سرمایه گذاری و کار آفرینی Problem Entrepreneurial
Problem
در این نوع مدیریت یک کار دوگانه انجام می شود
از یک طرف چگونه باید کالا یا بازار جدیدی را اداره نمود ؟ در حالیکه در بخش دیگری از بازار می خواهد کالای سنتی خودش را همچنان حفظ کند .
پس در یک بخش از بازار قوی است و بازار خود را دارد و بخش دیگر می خواهد توسعه یابد و ترکیبی از هردو استراتژی قبلی است .
Solutions سیاست ها
6) قلمرو وسیع و بصورت مداوم در حال توسعه در نظر داشتن
7) رصد کردن گسترده شرایط محیطی و رخداد ها ، یعنی حواس نسبت به تمام مسائل بیرونی و داخلی صحیح است
8) بوجود آوردن تغییرات در فعالیت و صنعت
9) رشد از طریق توسعه بازار و محصول
10) رشد ممکن است بصورت جهشی ، فورانی و ناگهانی روی دهد
Cost and Benefits فایده و هزینه
مزیت:
نوآوری در تولید و بازار در محیط دائم التغیر موجب حفظ سازمان می شود.
عیب :
سازمان براساس سودآوری پائین گرذانیده می شود و منابع اش را بیش از حد لزوم مورد استفاده قرار می دهد بطور کلی هزینه این نوع سازمان زیاد است .
2- در زمینه عوامل فنی و مهندسی Engineering Problem
Problem
چگونه بایستی از یک تکنولوژی یک بعدی پرهیز کند
Solutions سیاست ها
1- تکنولوژیهای منعطف و تقریباً از پیش تعیین و تعریف شده ای در نظر می گیرد .
2- تکنولوژیهای چند گانه
3- درجه یکسانی و روتین بودن پائینی دارد و سیستم مکانیکی پائین است .
مدیریت دانش بیشتر بر افراد مبتنی و انسان محور است .
Cost and Benefits فایده و هزینه
مزیت :
انعطاف در تکنولوژی و توانایی در آن اجازه می دهد که پاسخ و دانش سریعی به تغییرات مربوط به قلمرو دهد .
به فشارهای محیطی جواب می دهد
عیب :
به دلیل خاصیت Multipel بودن سازمان در سیستم های تولید و توزیع نمی تواند به حداکثر کارایی خود برسد .
3- در زمینه عوامل مدیریتی Administrative Problem
Problem
چگونه بایستی تمایز قائل شود بین سازمانهای مختلف ،ساختارها و فرایندهایشان که پاسخگو و تخصیص دهنده منابع هم برای قلمرو ثابت و هم قلمرو پویا در یک محیط عملیاتی شود؟ بعبارت دیگردر یک محیط عملیاتی چطور هم ساختار و هم فرایندهای مدیریتی ما جوابگوی هم محیط ثابت و هم تغییر پذیر باشد ؟
Solutions سیاست ها
1) ائتلاف غالب ، بخش بازاریابی و تحقیقات کاربردی بیشترین اعضای اثر گذار بر ائتلاف غالب هستند که بلافاصله توسط بخش تولید تعقیب می شوند . پس اول بازار یابی ، بعد تحقیقات کاربردی و بعد بخش تولید مثال رسانه ای : در یک روزنامه مثل همشهری اول بخش فروش آگهی ها ، بعد بخش تحقیقات روزنامه و بعد تحریریه اهمیت دارد
2) برنامه ریزی فشرده بین بازار یابی و تولید که به بخش ثابت بازار وبرنامه ریزی جامع بین بازاریابی ، تحقیقات کاربردی ومدیران تولید که متوجه محصولات و بازار های جدید است توجه دارد .
3) ساختار ماتریسی سازمان هر دو بخش وظیفه ای و تولیدی را ترکیب می کند .
4) سیستم کنترلی تا حدودی متمرکز با چرخه سیستم افقی و عمودی بطور توام
5) ساز و کار هماهنگی بغایت پیچیده و دشوار و پر هزینه است
6) در نظام حل تعارض برخی توسط مدیران تولید و برخی از طریق سلسله مراتب سازمانی
ارزیابی عملکرد مبتنی است بر هر دو عامل کارآئی و هم اثر بخشی ، بیشترین پاداشها برای متخصصان بازاریابی و تحقیقات کاربردی است .
در استراتژی تدافعی کار آیی در استراتژی آینده نگر اثر بخشی و در استراتژی تحلیل گر هر دوعامل ملاک ارزیابی و عملکرد است .
Cost and Benefits فایده و هزینه
مزیت : نظام مدیریتی برای ایجاد تعادل و انعطاف بطور توام کاملا مناسب است .
عیب :اگر این تعادل اتفاق نیفتد خیلی مشکل است که بتوان آن را ایجاد نمود .
یکشنبه ۲۴ دیماه ۱۳۸۵ ساعت ۱۲:۳۳ | نظرخواهی (0) | دنبالک (0)